[ شنبه 14 فروردين 1395برچسب:مادر,

] [ 21:45 ] [ توسط:ک.ص ]

[ ]

فرشته من

كودكي كه آماده تولد بود ، نزد خدا رفت و از او پرسيد:

 

 

«مي گويند كه شما مرا به زمين مي فرستيد ؛ اما من به اين كوچكي

 

 و بدون هيچ كمكيچگونه مي توانم براي زندگي به آنجا بروم ؟

!»

خداوند پاسخ داد :

 

« از ميانتعداد بسياري از فرشتگان ، من يكي را براي تو در نظر

 

 گرفته ام او در انتظار توستو از تو نگهداري خواهد كرد

 »
اما كودك هنوز مطمئن نبود كه مي خواهد بروديا نه

 !!


« اما اينجا در بهشت ، من هيچ كاري جز خنديدن و آواز خواندن

 ندارم و اينها براي شادي من كافي هستند

 

 
خداوند لبخند زد :

 

« فرشته توبرايت آواز خواهد خواند ، و هر روز به تو لبخند خواهد

 زد . تو عشق او را احساسخواهي كرد و شاد خواهي بود.

»
كودك ادامه داد :

 

« من چطور مي توانم بفهمممردم چه مي گويند وقتي زبان آنها را

 نمي دانم ؟»



خداوند او را نوازش كرد وگفت :

 

« فرشته تو ، زيباترين و شيرين ترين واژه هايي را كه ممكن است

 بشنوي در گوشتو زمزمه خواهد كرد و با دقت و صبوري به تو ياد

 خواهد داد كه چگونه صحبت كني

»
كودك با ناراحتي گفت :

 

« وقتي مي خواهم با شما صحبت كنم ، چه كنم ؟»

 


اما خدا براي اين سوال او هم پاسخ داشت :

 

« فرشته ات دستهايت را در كنار همقرار خواهد داد و به تو ياد مي

 دهد كه چگونه دعا كني»

 

كودك سرش رابرگرداند و پرسيد :

 

« شنيده ام كه در زمين انسانهاي بدي هم زندگي مي كنند . چه كسي

 از من محافظت خواهد كرد ؟»

 

 

فرشته ات از تو محافظت خواهد كرد ، حتي اگربه قيمت جانش تمام

 شود

 

 

كودك با نگراني ادامه داد :

 

« اما من هميشه به ايندليل كه ديگر نمي توانم شما را ببينم ،

 ناراحت خواهم بود»

خداوند لبخندزد و گفت :

 

« فرشته ات هميشه درباره من با تو صحبت خواهد كرد و به تو راه

 بازگشتنزد كن را خواهد آموخت ؛ گرچه من هميشه در كنار تو

 خواهم بود

»

در آنهنگام بهشت آرام بود اما صدايي از زمين شنيده مي شد . كودك

 مي دانست كه بايد بهزودي سفرش را آغاز كند .

 

 

او به آرامي يك سوال ديگر از خداوند پرسيد :

 

‌« خدايا ! اگرمن بايد همين حالا بروم ، لطفا نام فرشته ام را به من

 بگوييد»

 


خداوندشانه او را نوازش كرد و پاسخ داد :

 

‌« نام فرشته ات اهميتي ندارد . به راحتي ميتواني او را مادر

 صدا كني .»

 

[ دو شنبه 26 بهمن 1394برچسب:مادر,

] [ 18:3 ] [ توسط:ک.ص ]

[ ]

با سپاس ازسه وجود مقدس:

 

         آنان که ناتوان شدند تا ما به توانایی برسیم…

 

           موهایشان سپید شد تا ماروسفید شویم…

 

                     و عاشقانه سوختند

 

       تا گرمابخش وجود ما و روشنگر راهمان باشند…

 

 

                        پــــــــ♥ـــــــدرانمان

 

                           مــــــــــــــــــــادرانمان

 

                                اســــــــــــــــــــــــــتادانمان

 

[ دو شنبه 19 بهمن 1394برچسب:,

] [ 19:43 ] [ توسط:ک.ص ]

[ ]

 

[ دو شنبه 19 بهمن 1394برچسب:مادر,

] [ 19:41 ] [ توسط:ک.ص ]

[ ]

[ جمعه 3 بهمن 1394برچسب:یاصاحب الزمان ( عج ),

] [ 20:44 ] [ توسط:ک.ص ]

[ ]

چگونه بخوانمت؟

چگونه یادت كنم؟

كه شرمسارم از اینكه چون تو خدایی و چون ما بندگانی چون تو مهربان وبنده نواز وبخشنده و چون بندگانی بی رحم و متجاوز

 

 


خدایا !

 

شرمسارم كه بندگانت به نام تو سر از تن جدا میكنند.



خدایا !

 

خجلم كه بندگان تو به نام تو آزار و شكنجه می دهند و حقوق انسان ها را زیر پا می گذارند.

 

[ چهار شنبه 4 آذر 1394برچسب:,

] [ 16:1 ] [ توسط:ک.ص ]

[ ]

 

امسال دومین سالیه که کوثر بدون بابا تولد میگیره ...


همون بابائی که می دونست؛ تا وقتی چهره‌ت بیاد جلو چشمش خبری از شهادت نیست


همون بابایی که تو شده بودی دلیل نپریدنش


همون بابایی که تا ازت دل برید بال پرواز پیدا کرد ...


همون بابایی که می گفتن عاشقت بود و همیشه ازت حرف میزد


همون بابایی که غیرتش اجازه نداد تاریخ تکرار بشه و دست حرامی به حریم دختر علی(ع) برسه


همون بابایی که می تونست هزارتا بهونه و دلیل برای نرفتنش بیاره و اما نیاورد


همون بابایی که رفت تا شیعه یه بار دیگه تو دفاع از آل الله سربلند بمونه...


همون بابایی...



از خدا بهترین ها رو برات آرزو می کنم... مخصوصا آروزی صبر، برای روزهایی که بزرگ میشی و درک

میکنی، برای روزایی که این زخم عمیق تر میشه



كوثر دختر شهيد محمود رضا بيضايي مدافع حرم

 

[ پنج شنبه 16 مهر 1394برچسب:,

] [ 14:18 ] [ توسط:ک.ص ]

[ ]

[ یک شنبه 22 شهريور 1394برچسب:,

] [ 11:21 ] [ توسط:ک.ص ]

[ ]

[ دو شنبه 16 شهريور 1394برچسب:,

] [ 11:3 ] [ توسط:ک.ص ]

[ ]

 

[ دو شنبه 9 شهريور 1394برچسب:خدا,

] [ 11:1 ] [ توسط:ک.ص ]

[ ]

من منتظرم همه در جست‌وجوي كوي تواند، بي‌ آن‌كه خوب تو را شناخته باشند. همه در هواي

روي بهارند؛ بي آن‌كه از غصه زمستان، به تنگ آمده باشند. همه در غربت شب، خوابيده‌اند،

بي آن‌كه از صداي خروس سحري سراغ بگيرند. پهناي شهر را وجب به وجب، گام به گام،

كاويده‌ام. از نردبان‌هاي كوتاه و بلند مذاهب و مكتب‌ها، ايسم‌ها و فلسفه‌ها، از همه عبور

كرده‌ام. رفته‌ام، فرو افتاده‌ام، برخاسته‌ام و خسته‌ام. مي‌گويند تو گشايشي. فرج تويي. اين

گشايش بايد شبيه يك گلستان باشد، پر از جوانه‌هاي صداقت. جايي براي تبسم بي‌دغدغه.

من منتظرم.

 

 

 

[ چهار شنبه 13 شهريور 1394برچسب:,

] [ 18:35 ] [ توسط:ک.ص ]

[ ]

 

 

 

کان میخوری بگو یا صاحب الزمان،

 

می نشینی بگو یا صاحب الزمان،

 

برمیخیزی بگو یا صاحب الزمان،

 

صبح که از خواب بیدار میشوی مؤدب بایست و صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن و

بگو آقا جان دستم به دامانت خودت یاری ام کن،

 

شب که میخواهی بخوابی اول دست به سینه بگذار و بگو"السلام علیک یا صاحب الزمان"بعد بخواب.

 

شب و روزت را به یاد محبوب سر کن که اگر اینطور شد,شیطان دیگر در زندگی تو جایگاهی

ندارد،دیگر نمیتوانی گناه کنی،دیگر تمام وقت بیمه امام زمانی...

 

و خود امیرالمؤمنین(ع) فرموده است: که در حیرت دوران غیبت فقط کسانی بر دین خود ثابت

قدم می مانند که با روح یقین مباشر و با مولا و صاحب خود مأنوس باشن.

 

آيت الله بهجت

[ یک شنبه 9 تير 1394برچسب:,

] [ 12:2 ] [ توسط:ک.ص ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه